علم در خدمت استیلا...

علم در خدمت استیلا

 

"علم میتواند در خدمت سلطه و استیلا باشد" مدت ها پیش این جمله را در کتابی خاک گرفته از اواسط دهه 60 خواندم و از خودم میپرسیدم علم اگر آگاهی است پس نمیتواند در خدمت سلطه باشد. آگاهی برایم مضمونی از آزادی بود. اما به مرور وقتی به تاریخ نگاه میکردم می­دیدم آگاهی به علمی ترین روش برای آدمان ساخته میشود.. آگاهی های علمی بی چون و چرا. مثلا میتوانیم اعتراض و سرکوب را با علمی ترین روش توجیه کنیم و در مقالات فراوان پژوهشی به آن استناد کنیم. دیر یا زود ادبیات فراوان تحقیق آن را به رسمیت خواهد شناخت. میتوانیم اعتراض را آشفتگی بدانیم و سرکوب را نظام مندی و مقاله ای را برای خدمت به علم انتشار دهیم. مقاله ای که چکیده اش را برایتان مینویسم باقی اش با شما!

از آشفتگی تا نظام مندی

وقتی اندیشه به ثمره اش رسید ولی چیده نشد، روی شاخه های اعصاب مغز پلاسیده شد، کرم افتاد. ذهن تاب نمی آورد و به مرور تکه های پلاسیده اندیشه ای سرکوب شده را با فریاد با استهزا، با تظاهر به دیوانگی بیرون میریزد. گاهی کولاژ قرمز و سیاه میشود گاهی ابزورد میشود، گاهی به زور با دستان قدرتی غالب خودش را سرکوب میکند.

به مرور یاد میگیرد آنچه اندیشه ی فاسدش را از مغزش بریده دوست بدارد، پس باز هم شورش میکند تا سرکوب شود، و این غایتی است بزرگ، برای سرکوب شدن اعتراض کردن. البته طرف مقابل نیز یاد میگیرد که خلاقیت داشته باشد و گاهش شبیه به کمپ ابوغریب سیم برق به دستش بدهد....

 

روز ها  اعتراض با وجود باتوم و

 

با وجود چک، لگد؛ ضربه و تورم و

 

و کبودی بدن از تمام ضربه ها

 

له شدن صورتش از تمام جنبه ها

 

روزها آخرین فحش ما به بردگی

 

مشت در هوا زدن به نبود زندگی

 

به نظام سلطه و گاز اشک آور و

 

خلط و تف شدن به یک جمع دیر باور و

 

سالها خرخره زیر پوتین تو

 

سرفه های خونی و خون مالیِ وتو (1)

 

اعتراف به صدا در تماس و شنود

 

بین خون و نفس با تمام وجود

 

اختناق، اختناق، حزبشان باد بود

 

وقتی اعتراض ما فحش و فریاد بود

 

رسم سرکوب ها توی آرامش و

 

مثل کرم های باغ سینه خیز به جلو

 

خیل برچسب ها توی دستان باد

 

چسب زد به شورشت، حال، حال زنده باد؛

 

از دهان سردشان، خشم سرجوخه ها

 

تف به مرده های ما پای چوب جوخه ها

 

برچسب وحشی و برچسب روسیاه

 

میزنند روی ما حامیان پادشاه

 

در دل ابوغریب زنده باد سیم برق

 

توی دست های ما شوک به ائتلاف شرق

 

با وجود ناخنم، زنده باد انبر و

 

حس تحقیرشان با کمی تمسخر و

 

اعتراض و مشت به سطح سیمانی و

 

خیس کابل خوردنت روز بارانی و

 

زنده باد؟ شوک برق روی بیمار ها

 

خون پاشیده مان روی دیوارها

 

"پس جنون داشتید!" یک روان شناس گفت

 

"اعتراض داشتیم!" مرد بی حواس گفت..

 

 

پانوشت- (چند سال بعد از عکس های یادگاری با زندانیان ابوغریب) -راستی موضوعات عادی نشده ای هنوز باقی مانده اند تا طبیعی تلقی شوند مثلا 26 ژوئیه 1950 در نو گون ری، 12 مارس 2006 در محمودیه،  16 مارس 1968 در می لای، می خه و سون می و ...

(2)-ماست مالیِ وتو!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: